طَمطراق

همان ماهیِ تبعیدی به خشکی،که وضعیت فیلی را دارد خارج از اتاق

طَمطراق

همان ماهیِ تبعیدی به خشکی،که وضعیت فیلی را دارد خارج از اتاق

Stood in the early sunshine

نجّار | جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۱۳ ق.ظ

اوّل.صفر و یک های زندگی برای من تعریف مشخصی داشتن ولی به اون اندازه ای که باید نتونستم این صفر و یکا رو اعمال کنم.بد و خوب‌ـو اگه بخوام در نظر بگیرم،آگاهیِ لازم نسبت به چیزی که بده وجود داره ولی خیلی وقتا توایی اجرایی شدنشون وجود نداشته.می تونم به چی نسبت بدم این قضیه رو؟مشخصاً به کمال گرا بودن من.نوع نگاهِ نسبی‌ای که بهش رسیدم و تا اندازه ای حاصل تجربه ‌ی من محسوب میشه از بیست و دو سال زندگی،متضادِ عینیِ "فوقِ‌مستقیم" محسوب میشه با کمال گرا بودنم.ارزشِ اصلی برام خوب بون و کامل بودنِ همه چیز هست ولی فهمیدم که این شکلی نمیشه،در واقع اجازه داده نمیشه بهم که این شکلی باشه و مفهوم نسبیت رو هم به خاطر همین قبول کردم و الان مشخصاً دارم با هر دویِ اینا زندگی می کنم.با کمال گرا بودنم احساس خوشی و کیفوری می کنم و با نسبی دیدنم، تلخی ها و شکستامو توجیح.

دوم.من التزام فکری و تا حد خیلی زیادی عملی دارم به شعار "مرگ بر بدیهیّات".تا چن مدت پیش حالِ خیلی بدی پیدا می کردم وقتی مجبور بودم با یه عده در مورد بدیهیات حرف بزنم و خیلی زود تموم می کردم قضیه رو.ولی یه مدت میشه که حرف زدنای بقیه در مورد چیزای بدیهی رو می شنوم و اون جاهایی که لازم هست تأیید می کنم،لبخند می زنم،گاهی همراهی هم می کنم ولی خیلی کم.از حالت خیلی افراطیِ این حذر کردن دور شدم و توقعِ ذهنم‌ـو کم کردم که واقعاً لزومی نداره همه‌ی حرفا خیلی سنگین و پیچیده و جدی باشه.این اخلاق من مشخصاً حاصل حماقت و نادونیِ خودمه.خیلی جدی می گم.فک می کنم که مثلاً اونطوری خیلی حالم بهتر میشه (که میشد!) ولی موقعیت از نظر روابط انسانی درست نبود.برای همین حاصلش می شد محجوریت بیشتر و بیشتر خودم.قفسِ خود ساخته."فکرزده شدن" بر وزن سیاست زده با همه ی مسئله هایی که به عبارت "سیاست زده" نسبت میدن ولی برای فکر زده.جایی که نگاهِ فکری لازم نبود تا اون حد افراطی،من تلاش می کردم که انجامش بدم.[ویرایش نشده-نیاز به توضیح بیشتر]

سوم.من کلّی فکر می کنم که چی میشه اگه تویِ [تویه-من تفاوتی بین این دو عبارت قائل نمیشم.درست تویِ هست ولی اغلب تویه خواهم نوشت،در مورد این کسره(نقش نما) و هـ از لحاظ نگارشی صحبت می کنم.]فلان موقعیت باشم و چه کارا که نمی کنم.الان n تا از اون شرایط ها و موقعیت ها برام وجود داره ولی هیچ حرکتی نسبت بهش انجام نمی دم و همشون رو دارم بر باد می دم.بدیهی و کاملاً واقعی.


×آلبوم تصویریِ "خداوندانِ اسرار" همایون شجریان و سهراب پورناظری و خانواده‌ی محترمش رو [ :)) ] گوش جان کنید.وای از تنبورِ سهراب.اوه نسیت به صدایِ همایون.وای.

 

  

  • نجّار

توضیحی بر مدخل حاضر

نجّار | يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۵۱ ق.ظ
یه آدم درون‌گرایِ علاقه‌مند به برون‌گرایی.جمع اضدادطور.در واقع مشخص نیست دقیقا کدوم حالت غالبه.نشونه های کامل یه آدم درون‌گرا رو دارم ولی یه سری تمایلاتی از خودم سراغ دارم که تا حالا سرکوبش کردم.بروزش ندادم.مشخصاً تا حالا مجال ندادم که ببینم این علاقه‌ی من به برون‌گرایی چه نمودی داره.اینجا سعی می کنم تمرینش کنم.نمود بدم بهش.عینیش کنم.
یه جا یه دِفِ‌نی‌شِن دیدم از introvert که تا حد خیلی زیادی منم:

Leave me alone

Like a biochemist studying a colony of bacteria under the microscope, you minutely examine your every thought,feeling and action. Probing futile questions like "what do other people think of me?," "how do I look?," and "maybe I shouldn't have said that?".You are unable to realize that other people do not spend as much time and energy analyzing you as you think.
You may seem unsocial, yet your greatest desire is to be liked and accepted. You may be shy and quiet, you are often moody and unhappy, and prefer solitude or at most the company of one person to a crowd. You have an aptitude for creative work and are uncomfortable engaging in activities that require co-operation with other people. You may even be a genius, or eventually turn into one.
An introvert   


و در مورد عنوان بلاگ،دو تا توضیح مختصر از دیکشنری: 





×در مورد عنوان بشتر می‌نویسم بعداً.
  • نجّار