طَمطراق

همان ماهیِ تبعیدی به خشکی،که وضعیت فیلی را دارد خارج از اتاق

طَمطراق

همان ماهیِ تبعیدی به خشکی،که وضعیت فیلی را دارد خارج از اتاق

Ringlet

نجّار | يكشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۵:۲۸ ب.ظ

(یازده سال زمان برد که بتونم این دو کتابو تمام کنم. یعنی یازده سال پیش باید این دو کتاب خونده میشد. یازده سال بخشی از ذهن من درگیر این بود که این دو کتاب رو باید بخونم. بعد از یازده سال این دو کتاب خونده شد. یا با موضوعاتی روبه‌رو شدم که یازده سال پیش باید.) مساله اینه که هر طوری این گزاره رو بگم، وزن هر سمتی رو بخوام کم و زیاد کنم، هر سمتی رو بخوام مهمتر جلوه بدم، این مقدار زمان از عمر من «معطل» بود. من به زندگیم ادامه دادم ولی یک چیزی سه سال قبل‌تر، یعنی اوایل تابستون هشتاد و هشت بعد از اون دعوا با حب، متوقف شد. یک چیزی هم نبود، تقریبا کل چیزی که داشتم، یا بهتر، کل چیزی که دوستم داشتم داشته باشم. تیر خلاص هم موقعی بود که اون دو تا اومدن خونه و اون تیکه تبلیغ روزنامه رو که جدا کرده بودم و با آب و تاب ازش حرف زدمو، جدی نگرفتن. واقعا می‌تونم ببینم و حس کنم که انگار چیزی در من مرد. یا بهتر تیر خورد و خونریزی کرد تا بعد از امتحان شیمی اول و قبل از امتحان فیزیک. منِ واقعی اما قبل از امتحان زیست دوم، توی اون خونه خیابون برق تمام شد. [یکی یکی اینا مهم‌اند. توقف و تیر خلاص و خون‌ریزی کردن و مردن و تمام شدن؛ یک مشت اَدایِ خنده‌دارن و استفاده ازشون بدونِ شک sad، همزمان سد و فانی. اینا اما خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی مهم‌ن. اون گریه‌ی قبل از مستمر تاریخ سوم، foreshadow قصه‌ی گریه‌دار من بود/ه]

 

  • نجّار

هفت هشت روز

نجّار | دوشنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۳۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۷ فروردين ۰۲ ، ۲۳:۳۰
  • نجّار

Lull

نجّار | پنجشنبه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ۰۲:۰۱ ب.ظ

 

 

 

×××

 

  • نجّار

بک‌فایر

نجّار | سه شنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۱۵ ب.ظ

 

ONE. There are mountain of sorrows that cannot move and like always "I" am not gonna add to the pile, as I accepted to be the one who just eases the tension. Twenty six years of contemplating how to keep this situation from spiraling out of control. I don't exactly know where this [contemplating] came from but I DO know I should blame the ocean with P. The good OR bad thing is that I'm tired but not exhausted and this scares me and explains a lot, when it comes to EXERCISING POWER OVER ME like I'm a child. This indicates how dependent I am on them emotionally, economically etc. etc. etc.  TWO. There has to be some sort of decisiveness, like a backbone, to my very constant douts, better off saying, I AM RUNNING OUT OF TIME SO PLEASE FADE AWAY [Ocean] ASAP. This long run campaign of self-destruction must end, that's how I could think of not trivia but the TEXT. I know It's totally up to me, It has always been up to me for good reasons. Can anyone in this world just tell me don't fucking worry, every thing is gonna be alright? THREE. Just finish reviewing 7 years of university+aftermath photos. One thing I could say is that I thought I did not take many pictures of me but I was wrong, dead wrong. I just had no time to make sure I like myself despite the ease with which I lean toward "the opposite". FOUR.  Plain as day, I HATE MYSELF just like many other things and this post is not gonna change anything [about it and others] either. [I meant just TEXT could solve everything not this post :) ]

 

×

 

 

× Listen to STATE of JAZZ: Portrommet by Maridalen 

 

  • نجّار

واقعی یا غیرواقعی

نجّار | جمعه, ۱۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۳:۴۶ ق.ظ

سر این قضیه که چند تا گزارش ازش نوشتم، ویدئوکال می‌کردیم؛ سروش شیراز و من اینجا و آرمین وین. داشتن در مورد یه ویژگی از اشعار حافظ [که ممد اون موقع سر صف با اون کاغذای A4 توی دستش درموردشون گفته بود] صحبت می‌کردن که من یادم اومد امید در مورد عامداً نادیده گرفتن و downplay کردن سیا‌‌‌‌‌ست گفته بود بهمون. اینکه این کارش [مرجع ضمیر ش: کیارستمی] دقیقا و اتفاقا یه اکت سیا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سی‌ بوده. من نوشتن در مورد خیلی از چیزایی که بقیه ازش صحبت می‌کنن رو تقبیح می‌کنم. الان حتی خواندنشون و فکر کردن بهشون حقیقتاً رنج‌آوره برام [شبیه همون رنجی که به سیاوش گفتم توی هاستل‌شون و همون‌ طوری که اون برداشتش کرد و تکرارش کرد]. مجموعه اتفاقایی که توی فضای [شبکه/های] بلاک‌شده یا نشده ظاهراً اجتماعی جریان داره و مشخصاً لزوم عکس‌العمل نشون دادن در مورد هرفاکینگ‌چیزی که در جهان هستی رخ میده منو دیوانه می‌کنه. جنس ری‌اکشن‌ها توی فضای فار‌سی (شدیدا متاثر از سیا‌‌‌‌‌‌‌ست و پولرایزد)(غیرفارسی هم کم و بیش همینه) این mediumها، به خاطر اثرگزاری مستقیمی که روی زندگی خودم و خانوادم داشته آزاردهنده‌تر بوده/هست. سر هوا‌‌‌‌‌‌‌‌پی‌ما، درست یا غلط، واقعی یا غیرواقعی چیزکی نوشتم و یک سال و نیمه که می‌خوام بذارمش اینجا و هنوز ممکن نشده. کاری به محتواش که باز در مورد بدبختی‌های خودمه [در مورد خودمه] ندارم؛ واقعی یا غیرواقعی simply I loathe it. حالا این از همون جنس downplay کردنه؟ احتمالا نه. [قطعا نه]

از طرفی فکت‌نویسی هم آسون نیست. نقطه نهاییِ [کنونی] آمال و آرزوهای من فکت‌نویس شدنه. تنها نتیجه‌ای که می‌تونم در مورد رویای کودکی‌تاحالام داشته باشم، فکت‌نویس شدنه؛ که اتفاقاً این تنیجه‌گیری از معدود چیزاییه که این سالا «ساخته شد»؛ [تکرار کنم] وجود نداشت و ساخته شد؛ امّا، امّا، همینم سخته وقتی که ورودیِ درخوری نداشته باشی؛ که همواره اینطوری بوده.

 

× میزان آگاهی از «شهر اقیانوس» تغییری نکرده.
× نقطه بعد از آگاه شدن از شهر اقیانوس، اقدام در راستای فکت‌نویس شدنه. [بدیهی]
× قطعه پنجم آلبوم «زمستان است»، تار و کمانچه علیزاده و کلهر بعد از بیداد ابتدایی. 

  • نجّار